حضرت عیسی علیه السلام از صحرایی می گذشت . در بین راه به صومعه ی یکی
از رهبانــــان رسید و بــا او مشغول صحبت شد . در این هنگام جوانی که در میان
مردم به ارتکاب اعمـــال زشت و نــــاروا مشـــهور بود خواست از آنجا عبور کند.
وقتی چشم آن جوان گناهکار به حضرت عیسی و آن عــــــابد افتاد ، پـــایش سست
شد و از رفتن باز ماند .همان جا ایستاد و گفت : خدایا ! من از کردار زشت خویش
شرمنده ام . اکـنون اگر پیامبر تو، مرا ببیند و مرا مورد عتاب و سرزنش قرار دهد
چه کنم ؟ عذرم را بپذیر و آبـــــرویم را حفظ کن !
در همان لحظه ، چشم عــابد بر آن جوان شرمسار افتاد . سرش را به سوی آسمان
بلند کرد و گفت :
خدایا ! مرا در قیامت با این جوان زشتکار محشور مکن !
خدای تعالی به پیامبرش عیسی وحی فرمود: به این عابد بگوی ما دعــــای تو را
مستجاب کردیم و تـــو را با این جـــــوان محشور نمی کنیم . چـــه او به واسطه ی
ندامت و پشیمانی که در او حـاصل شد ، بهشتی است و تـــو به خاطر این غرور و
خودبینی ، جهنمی شدی !
خزینه الجواهر - علامه نهاوندی
امام علی علیه السلام هم میفرمایند : گناهی که تو را نزد خداوند زشت نماید . بهتر
از کـار نیکی است که موجب عجب و خود پسندی ات شود .
نهج البلاغه - ص 36
پس یادم باشه ، یادت باشه ، غرور و خودبینی و عجب مــــا رو نگیره و به چشم
حقارت در هیچکس نگاه نکنیم و همیشه خودمون را از دیگران کوچکتر و گناهکارتر
بدونیم تا یه وقت پشیمون نشیم عزیز جان ...